[زنگ تلفن]
-سلام.
–سلام. خوبی؟
-خوبم. ممنون. چه خبر؟
— من اومدم پایتخت. بابا یه برنامه ای واسه سیستم جدید مکشون تو شرکت می خواد. اینجا مجموعه نرم افزار مک زیاد هست. کدومشو بگیرم؟!
ـ؟؟!!! چه برنامه ای لازم داره؟ خب ببین تو کدوم مجموعه، اون برنامه هست، همونو بخر!!
–آهان. باشه. خدافظ.
–سلام. خوبی؟
-خوبم. ممنون. چه خبر؟
— من اومدم پایتخت. بابا یه برنامه ای واسه سیستم جدید مکشون تو شرکت می خواد. اینجا مجموعه نرم افزار مک زیاد هست. کدومشو بگیرم؟!
ـ؟؟!!! چه برنامه ای لازم داره؟ خب ببین تو کدوم مجموعه، اون برنامه هست، همونو بخر!!
–آهان. باشه. خدافظ.
سه دقیقه بعد:
[زنگ تلفن]
–دوباره سلام. ببخشیدا مزاحم شدم دوباره.
-خواهش میکنم. بگو.
–اینا میگن ورژن های مک فرق می کنه. من کدومو بگیرم؟-سیستم بابات چی هست؟
–نمی دونم!
-خب من چطوری می تونم بهت کمک کنم؟!! شاید بهتر باشه از بابات بپرسی
–باشه. مرسی. خدافظ.
[زنگ تلفن]
–دوباره سلام. ببخشیدا مزاحم شدم دوباره.
-خواهش میکنم. بگو.
–اینا میگن ورژن های مک فرق می کنه. من کدومو بگیرم؟-سیستم بابات چی هست؟
–نمی دونم!
-خب من چطوری می تونم بهت کمک کنم؟!! شاید بهتر باشه از بابات بپرسی
–باشه. مرسی. خدافظ.
به مسیر کارکرد مغز آدم ها فکر می کنم و یاد کارتونی از اکس-کی-سی-دی میفتم که قبلا ترجمش کرده بودم و الان دوباره دستی به سر و روش کشیدم و تو یه پست دیگه آپلودش می کنم.
ادامه دارد…!