کتاب

2015/07/24

بچه که بودم همیشه زیر بالش و این ور اون ور تختم کتاب بود. یه سری ده جلدی علم برای کودکان داشتیم، کتاب های آبی رنگ کوچک نازکی بودن در مورد نجوم و فضا و غیره که یه بار یکیشون زیر بالش تا خورده بود جلدش و هنوز هم که یادش میفتم ناراحتش میشم! روند کتاب خونیم خیلی خوب پیش میرفت تا رسیدیم به دبیرستان و کنکور. تقریبا هر نوع کتاب متفرقه ای از زندگی حذف شد و جاشو داد به کتابهای درسی و کمک درسی. به اضافه هری پاترها و چند تای دیگه که دزدکی لای کتابهای مدرسه خونده میشدن! این روند تو دانشگاه هم تغییر خاصی نکرد یا اقلا بهبود پیدا نکرد. باز منهای استثناهایی مثل مزرعه حیواناتی که یه سال و نیم بود از نمایشگاه کتاب خریده بودمش و دست نخورده مونده بود گوشه کتابخونم و یه روز سر کلاس تابستونی معارف ۲ که دیگه قادر به شنیدن اراجیف استاد از کیفیت پایین پیچ گوشتی و همزن برقیش نبودم، از کتابخونه دانشگاه گرفتم و تو چند ساعت تمومش کردم. با رخنه و رسوخ فناوری تو زندگی که به تدریج بابتش شاد بودیم، این روند بدتر و...